آه.... ای روح سرگردان من
که درکرانه های آسمان آبی ، تنها و در بدری !
غمگین مباش !
نگاه آسمانیت را بر پیکره بیمار زمین خیره کن
تا نظاره کنی عدالت هستی را !!!!
من نیز در شوره زار جاده زندگی
با پیکری رنجور و زخم خورده از نوع بشر
در تنهایی جانفرسا نفس میکشم !!
و در آغوش هراسی ناخوانده از "دزدان انسانیت"
با کوله باری از دردهای بی درمان جان می کنم.
غمگین مباش و دل به قمار آینده ببند
شاید در گذرثانیه ها دلمان را خانه زیبایی ،
و سینه مان را گور اندوه ها ی زمان ساختیم.!!!
ج_ علیخانی
نظرات شما عزیزان: